راوی آرامش پس از توفان

به گزارش مجله عکس نوریاتو، پذیرش واقعیت یا همان عینیت موجود و تنسپردن به آن، همان چیزی است که چشمهای ما بدون پیشزمینههای عرفی و اندیشگی میبیند، همان چیزی است که عکاس میل و رغبت خود را در آن نمیجوید بلکه واقعیتی است که به عکاس بهنوعی تحمیل میشود.
عکاسی مستند با این نوع نگاه است که شکل واقعیاش را مییابد. این چیزی است که در عکسهای مستندگونه مهدی وثوقنیا از شهر انزلی بسیار مشهود است. او با آسودگیخاطر بهسراغ انزلی، شهری با پیشینههای تاریخی عمیق و جغرافیای خاص و زیبایش، میرود. در عکسهایش گویی تمام دادهها و پیشفرضهای انزلی به کناری گذاشته شده و او خودش را در این شهر و در زاویههای پنهان و کمتردیدهشدهاش غرق کرده است. نمیدانم، شاید او انتظار شور و هیجان بیشتری را از این شهر میداشت ولی در هربار مراجعه به این شهر و هربار نگاه به زاویههای پنهان این شهر، سکوت یا خاموشی این شهر برایش جلبتوجه میکند و برای همین در بیشتر عکسها و قابهایی که از این شهر به نمایش گذاشته است، یک سکوت هولناک را مشاهده میکنیم؛ سکوتی که میتوان به آرامش بعد از توفان تشبیهش کرد.
بخصوص نبود انسان و خارجکردن او از قابها، این هولناکی و متروکی و سکوت را رنگولعاب بیشتری بخشیده است. از همه این شهر بندری با پیشینهای طولودراز و داستانهایی که همه از هیاهو و رفتوآمد حکایت دارد، از بازارهای فصلی و هفتگیاش گرفته تا رفتوآمدهای تجاری بسیار، تا ولوله ماهیگیران و ماهیفروشان، تا کافهنشینیهای دیرینه و طولانی و گپوگفتهای دمغروبی مردمش، آن بخشی بهچشم عکاس آمده که بعد از اینهمه داستانها و ماجراها باقی میماند؛ آن بخشی که ترجیح میدهد کمتر سخن بگوید و خودش را در کنجکنج خیابانها، کوچهها، ساختمانها، خرابهها و گوشه و کنارها پنهان کند.
شاید بههمینخاطر است که در تعدادی از عکسها شگرد مستندنگاری کلاسیک، دستمایه قرار گرفته است و ابعاد عکسها هم مناسب همین شگرد یعنی 24× 16 در نظر گرفته شده است. این ابعاد میتواند نگاه بازدیدکننده را ذرهبینیتر و عمیقتر کند و البته واقعیت تصویر را بیشتر نمایان کند. بهنوعی حس خانوادگی و نزدیکی بیشتری را برای تماشاگر ایجاد میکند و برای عکسهایی که از سبکوسیاق سادهگرایی یا مینیمالیستی برخوردار است ابعاد بزرگ در نظر گرفته شده است تا بیشتر بتواند همپای واقعگرایی عکسهای کوچکتر، درجه صداقت راوی را بالا ببرد و ماهیت شهر در سایه را بهتر نشان دهد.
نگاه وثوقنیا به گونهای است که انگار دوربین را در سطحی از ارتفاع، ولی در قاب پنجره گذاشته و هروقت در فضای شهری تنها میشود او را شکار میکند. آنقدر لحظه سکون و خلوتی تصاویر به لحظه شلوغی پیش از آن نزدیک است که با دیدن عکسها میتوان تمام همهمهها و جنبوجوشهای پیشوپس از آن را در این قابهای عمدا بارانی و پوسیده بهخوبی مشاهده کرد. گاهی شاید این همهمهها و جنبوجوشها سالهاست به آرامی و سکون و خاموشی گراییده، ولی هنوز خطونشان و ربطی از آن همه ماجرا و روایت و داستانهای سیال در آن باقیست. این هنر یک مستندنگار خوب است که بتواند سادهترین تصاویر را در عین خلوتی، ولی سرشار از روایتهای خرد و کلان بهنمایشدرنیامده (پنهان)، به نمایش بگذارد.
عکاس گاهی به خود رجوع میکند و فیگوراتیو و پرتره و انسان برایش اهمیت ویژه مییابد و آینهوار خودی را دربرابر خود مینشاند و گاهی نه، دوربین را به کنار پنجره میبرد و دنیای بیرون و پیرامونش را به تصویر میکشد، این روش دوم همانی است که وثوقنیا بهشکل باورپذیری به آن پرداخته است. البته او این کار را بهصورت سریالی در تمام شهرهای ایران پیگیری میکند و در مراجعتهای پیدرپی میخواهد همان حالت نهفته، مخفی و رازآلود درون شهرها را شکار کند. البته میشود گفت این بخشی از خاصیت شهرهای قرن بیستویکم است، که مثل انسانهایش، تنهایند و میل چندانی به سخن گفتن ندارند.
در این عکسها، زمان، به شکل یک قدرت بزرگ نشان داده شده است. زمان را به شکل یکویرانگری به تصویر کشیدهاند، که هر آنچه زیبا و پرشکوه است به هیچ تبدیل میکند و فضاهای پر تبوتاب را از تکوتا میاندازد، این پرداخت هولناک به مقوله زمان و کهنسالگی فضاهای شهری را میتوان یکی دیگر از نقاط قوت کارهای این نمایشگاه و مجموعه دانست. شاید بههمیندلیل است که شهر هم مثل زمان گویی نه ابتدا داشته و نه انتها و هردو در یکفضای چندبعدی و بیتفاوتی محض رها شدهاند، با تمام شکوه و عظمت و تاریخی که بر دوش خود حمل میکنند. چیز دیگری که در عکسها بهشدت خود را نشان میدهد، دلالتهای ضمنی فراوانی است که تصاویر با خود بههمراه دارند. عکسهایی مثل دومرغابی درون روزنامه یا خانههای آنسوی مرداب یا اسکلهای که به آب منتهی میشود یا خیابانی که انتهایش گم است، همهوهمه دلالتهای ضمنی و پنهان فراوانی دارد، که بهلحاظ نشانهشناسی و مستندنگاری عمق و معنا و بعد بیشتری به تصاویر میدهند.
عکاس با تیزهوشی و حذف بهدرستی انسان از این تصاویر، ابعاد و معانی دریافتی را برای بیننده بیشتر و وسیعتر میکند. همانطور که دورکیم میگوید، عکسها ممکن است اهمیت عام داشته باشند و کمک کنند که درک ما نسبت به بخشهای مهم محیط فرهنگیمان بیشتر شود. مهدی وثوقنیا در عکسهای انزلیاش تلاش میکند ما را با بخشهای کمتردیدهشده، ولی عمومی و ساده شهر آشنا کند و دست ما را بگیرد و به کوچهها و خیابانها و گوشههایی از شهر ببرد که شاید بسیار دیدهایم، ولی کمتر توجه کردهایم و کمتر به معانی و حرفهایی که در دل خود دارند، گوش سپردهایم. این همان فرهنگ مخفی یا فرهنگ زیستی پشتپرده یا همان صدای خاموش و معترضی است که هنرمند میتواند، بشنود، بهتصویر درآورد و به نمایش بگذارد.




