سیگما BF به همراه سه لنزی که همراه داشتم، بهخوبی در همان کیفی جا میشد که در هر صورت همیشه روی شانهام میانداختم.

در سه هفتهای که مشغول عکاسی با سیگما BF بودم، افراد زیادی از من پرسیدند که نظرم درباره آن چیست. نمیخواهم بگویم که شما هم باید بروید و حتماً یکی بخرید، اما واقعاً میتوانم بگویم از کار کردن با آن لذت بردم. بخشی از این لذت به این دلیل بود که مدتها بود اینطور عمیق به عکسهایی که میگیرم فکر نکرده بودم.
در واقعیت، در تعطیلات بودم، اما فکر کردم این فرصتی است تا عشق قدیمیام به عکاسی، که با شغلم فرق دارد، دوباره زنده شود؛ شغلی که همیشه مجبورم برایش عکس بگیرم.
زمستانهای سیاتل بهخصوص سختاند: آسمان دائماً خاکستری است و آنقدر اینجا زندگی کردهام که بهندرت صحنهای میبینم که پیشتر از چشمم پنهان مانده باشد. در چند سال اخیر، بهترین گالریهای نمونه کارم را هنگام سفر ثبت کردهام.
پس برای خودم چالشی تعریف کردم: در راستای ادعای سیگما مبنی بر اینکه BF ابزاری برای ثبت زندگی روزمره است، تصمیم گرفتم حداقل یک عکس در روز بگیرم و سفرم را مستند کنم.
در معدود موقعیتهایی میتوان از این ترکیب کلمات استفاده کرد، اما باید بگویم سیگما BF تقریباً ابزاری بینقص برای این کار بود.
یک عکس در روز
باید بگویم در چالشی که برای خودم تعریف کرده بودم، شکست خوردم. شاید هم در دو جهت شکست خوردم: در بعضی روزها که یا در مسیر سفر بودم یا مشغول دیدار با دوستان، تصمیم گرفتم دوربین را در کیفم بگذارم و عکس نگیرم. اما در جهت مخالف هم شکست خوردم: در روزهایی نتوانستم خودم را به یک عکس محدود کنم.
مثلاً روزی که با دوستی از گروه فلیکر آکسفورد (تقریباً سال ۲۰۰۷) عکاسی میکردم، طیف وسیعی از تصاویر ثبت کردم که نمیشد آنها را به یک عکس خلاصه کرد.
یکی از همان روزهایی بود که داشتن یک دوربین همراه، باعث میشود متوجه فرصتهای عکاسیای شوی که معمولاً از آنها غافل میمانی.
و باید بگویم که با این شکستها مشکلی ندارم: ایده “یک عکس در روز” صرفاً برای انگیزهبخشی بود، نه برای تبدیل شدن به یک اجبار. در چمدانم جایی برای یک کمربند تنگ و سخت نبود!






در همین راستا، تنها یکبار احساس کردم که انتخاب سیگما BF محدودم کرده: یک اتوبوس قدیمی را دیدم و خواستم برای دوستی که عاشق وسایل نقلیه تاریخی است، عکسی بگیرم. همان لحظهای که تصمیم به عکاسی گرفتم، اتوبوس شروع به حرکت کرد. دوربین به اندازه کافی سریع روشن شد، اما در ثانیهای که داشتم سرعت شاتر را برای نور شدید آفتاب تنظیم میکردم، اشتباهی دکمه را در جهت مخالف چرخاندم، نوردهی را بدتر کردم و لحظه را از دست دادم.
در باقی موارد، BF کاملاً ابزار درستی برای کار بود. رابط کاربری ساده و صفحهنمایش بدون شلوغی، مدام این سؤالها را مطرح میکرد: “چه چیزی را میخواهی ثبت کنی و چطور میخواهی آن را ثبت کنی؟“
من BF را همراه با سه لنز ۳۵ میلیمتر F2، ۲۴ میلیمتر F3.5 و ۹۰ میلیمتر F2.8 در یک کیف کوچک انداخته بودم که همیشه روی شانهام بود.
جای کافی هم برای یک شال گرم یا یک پلیور و عینک آفتابی باقی میماند: وسایل ضروری برای بهار در بریتانیا. پس حمل این کیف حس بار اضافه نمیداد.
این سه لنز برایم ترکیب فوقالعادهای بودند. خیلی سریع عاشق وینیتینگ ( Vignetting) اغراقشده ۲۴ میلیمتر شدم و اغلب حتی تصحیح آن را فعال نمیکردم؛ گاهی روی عکسهای ۳۵ میلیمتری هم همین افکت را در پردازش داخل دوربین اضافه میکردم.
لنز ۹۰ میلیمتر هم یک انتخاب عالی برای پرتره بود: چه دوستان، چه غریبهها را با آن ثبت کردم و مانند ۲۴ میلیمتری، کوچک و سبک بود.
البته چند نکته هم هست که سیگما میتواند در BF بهبود بدهد. بعد از سفرم چند بازخورد برایشان فرستادم (مثلاً چرا تغییر حالتهای خودکار و دستی میتواند راحتتر و سریعتر نباشد).
اما در کل، شیوه متفکرانهای که این دوربین در عکاسی ایجاد میکند، دقیقاً همان چیزی بود که نیاز داشتم تا یادم بیندازد چه چیزی عکاسی را از عکس گرفتن با موبایل متمایز میکند.
بهترین ویژگی BF طراحی بیرونیاش نیست
سیگما BF نمیخواهد رقیب یا جایگزین بیشتر دوربینهای موجود در بازار باشد، و اگر با این معیارها قضاوتش کنید، ممکن است کم بیاورد.
اما به عنوان ابزاری برای تشویق شما به ثبت دنیایی که از آن عبور میکنید و درگیر شدن با فرآیند عکاسی، یک لذت خالص است.
فارغ از ظاهرش، تمرکز فوقالعادهای که روی نوردهی و ترکیببندی دارد، الهامبخش است.
برخلاف چیزی که ممکن است تصور کنید، رابط کاربری آن مجموعهای از مصالحهها برای هماهنگی با ظاهر مینیمال نیست؛ بلکه یک تلاش جدی و مبتکرانه برای پاسخ به این سؤال است: “برای گرفتن عکس واقعاً به چه چیزی نیاز داری؟“
در مقایسه، حتی رابط کاربری بسیار نوردهیمحور لایکا (Leica) هم شلوغ و محافظهکارانه به نظر میرسد، هرچند که بیشک لایکا سریعتر و در مواقعی که زمان اهمیت دارد، راحتتر عمل میکند.
چیزی که بارها غافلگیرم کرد، کیفیت عالی فوکوس خودکار BF بود: هم در عملکرد، هم در پیادهسازی.
من میتوانستم دوربین را روی AF-C بگذارم و مطمئن باشم که اگر شخصی در تصویر باشد، تشخیص چشم بهخوبی کار میکند. و اگر میخواستم روی چیزی خاص تمرکز کنم، کافی بود روی صفحه ضربه بزنم، حتی هنگام تغییر کادر.
درست مثل بقیه بخشهای رابط کاربری، این سیستم پیچیده و پر از تنظیمات مختلف نیست؛ بلکه آنقدر ساده و مؤثر است که برای نوع عکاسی که BF برایش ساخته شده، نیازی به فکر کردن ندارد.



پس، نظرت در موردش چه بود؟
در مجموع، از کار کردن با BF لذت بردم.
کمی شبیه به سری X100 فوجیفیلم، این یکی از معدود دوربینهایی است که واقعاً برایم منطقی است آن را بخرم، چون چیزی متفاوت از دوربینهایی است که مجبورم در کارم استفاده کنم.
دستگاهی متفاوت و تأملبرانگیز (و ظاهراً پرحاشیه!) که به من اجازه داد لحظاتی از زندگیام را، در فاصله بین عکسهای کاری، ثبت کنم.
معمولاً ساختن یک گالری عکس هنگام سفر، خطر تبدیل شدن به “تعطیلات شغلی” را دارد. اما این بار، با وجود دو هفته فکر مداوم به عکاسی، با روحیهای تازه و آمادگی کامل به دفتر برگشتم.