در ادامه نگاهی به انواع ریتم در هنرهای تجسمی و عکاسی خواهیم داشت و نحوهی اجرای آنها در ترکیببندی عکاسی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. با ما همراه باشید:
1- تکرار
این نوع استاندارد ریتم در عکاسی حاوی عناصر مشابه یا ثابتی است که با فواصل مشخص تکرار شدهاند. برای مثال میتوان به تیرهای برق اشاره کرد که با فاصلهی مساوی از سمت راست تا سمت چپ کادر تکرار شدهاند، قایقهایی که کنار هم قرار گرفتهاند و یا یک مجموعه پنجره روی یک آپارتمان شهری اشاره کرد. در موسیقی این الگوی ریتم میتواند کلید یکسانی در پیانو باشد که هر 1/4 ثانیه تکرار میشود
2- تناوب
در ریتمهای تناوبی معمولا از عناصر AB استفاده میشود.
برای مثال میتوان به خطوط روی یک کراوات دو رنگ، کلیدهای سفید و سیاه روی پیانو و یا خانههای تناوبی روی تخته شطرنج اشاره کرد. همچنین ریتمهای تناوبی ممکن است شامل فواصل AB هم باشند.
در این نوع ریتم عناصر مشابه یا ثابت با فواصل طولانی-کوتاه-طولانی تکرار شدهاند. این الگوی ریتم نسبت به الگوی تکرار کمتر در دنیای اطراف ما متداول است ولی در دنیای طراحی خیلی از آن استفاده میشود و میتوان در زمان هماهنگی برای ثبت یک عکس از آن برای خلق یک جنبهی زیبایی شناختی قوی استفاده کرد.
[relatedpost post=”190190″]
3- توالی
مثل مقیاسهای موسیقی، ریتمهای متوالی را میتوان به عنوان مجموعهای از عناصر شناخت که میتوانند با هر بار تکرار به میزان خیلی کم و به صورت قابل پیشبینی تغییر کنند. این ریتم در عکاسی ممکن است شامل همان عناصری باشد که در ریتم استاندارد تکرار میبینیم ولی در صورتی که پرسپکتیو خودمان را تغییر دهیم، عناصر تکراری به تدریج تغییر میکنند.
در اینجا به جای اینکه روبروی یک مجموعه تیر برق که از راست تا چپ کادر کشیده شدهاند قرار بگیریم، میتوانیم کمی پرسپکتیو خودمان را تغییر دهیم تا یکی از تیر برقها به ما نزدیکتر باشد و به تدریج کوتاهتر و کوچکتر شوند تا اینکه در یک نقطهی محو از دید خارج شوند.
دایرههای متحدالمرکز ناشی از موج روی آب که به تدریج بزرگ و بزرگتر میشوند و در یک نقطه محو میشوند نیز میتوانند نشاندهندهی ریتم توالی در عکاسی باشند.
4- نوسان
ریتم موجی حاوی توالی نرمتر و دنبالهدارتر عناصری است که بالا و پائین میروند و یا به صورت مواج از چپ تا راست کادر کشیده شدهاند. لزوما تمامی نوسانها از لحاظ ابعاد یا شدت شبیه به نوسان قبل یا بعد از خودشان نیستند و لزوما هم تمامی نوسانات متوالی نیستند. موهای فر، ابرهای موجدار، موجهایی که به ساحل میرسند، تپههای شنی و یا بدن پر پیچ مارها همگی نشاندهندهی ریتم نوسانی یا مواج هستند.
عناصر ریتمیک میتوانند به خودی خود سوژهی اصلی ترکیببندی و عکس شما باشند. برای مثال ممکن است دوست داشته باشید از خطوط روی بدن یک گورخر یک عکس کلوزآپ بگیرید و یا سه عدد سیب که در یک ردیف قرار دارند را به تصویر بکشید. یک ریتم کلی که در تمامی کادر تصویر وجود دارد نیز ممکن است برای نشان دادن جو یا اتمسفر کلی تصویر مورد استفاده قرار بگیرد.
منظم بودن ریتم ممکن است به بیننده احساس آرامش و اطمینان خاطر بدهد. برای مثال به این فکر کنید صداهایی مثل ضربان قلب، صدای آب و صداهای ثابت و آرام دریا که فقط یک ریتم ثابت هستند تا چه اندازه برای ما آرامش بخش هستند. اما آیا میتوان ریتم را به تنهایی یک اثر هنری دانست؟ خیلیها عقیده دارند که ریتم فقط صدایی است که میزانهشمار (مترونوم) پخش میکند و موسیقی چیزی فراتر از آن است.
قطع کردن ریتم
با در نظر داشتن این موضوع بهتر است بدانید که ریتم بصری اغلب اوقات به عنوان یک وسیله یا پس زمینه برای داستان مرکزی یا سوژه اصلی تصویر مورد استفاده قرار میگیرد.
سعی کنید سوژهی خودتان را در مقابل یک صحنه با ریتم پس زمینهی قوی قرار دهید و یا به دنبال تنوع در ریتم بگردید.
سوژه این ویژگی قابل تشخیص را به عنوان یک مرکز توجه تشخیص میدهد. برای مثال تصور کنید که یک گوسفند مشکی در میان ردیفی از 6 گوسفند سفید قرار گرفته است یا برای مثال 12 پایهی نرده را تصور کنید که با فاصلهی مساوی از هم قرار گرفتهاند و روی یکی از آنها یک پرنده قرار گرفته است.
ریتم داخل صحنه میتواند یک پس زمینهی ساده هم باشد. برای مثال تعدادی موج نوساندار را تصور کنید که به یک قایق داخل آب ختم میشوند. نیازی نیست که خیلی پیچیده با این تکنیک رفتار کنید. کلید کار این است که با وجود اینکه ریتم میتواند مخاطب را در سطح عکس و داخل کادر هدایت کند شما معمولا باید چیزی را در مسیر بصری قرار دهید. قطع کردن عمدی یک ریتم قابل پیشبینی و تسکیندهنده، روش بسیار هوشمندانهای برای معرفی سوژه به مخاطب است.
نظر شما چیست؟ آیا میتوان ریتم در عکاسی را به عنوان یک اثر هنری پذیرفت یا به تلاش بیشتری برای تبدیل ریتم به اثر هنری نیاز داریم؟