به دنیای هنر عکاسی و دنیای پرشور و هیجان جشنواره عکس خوش آمدید. شما را به شنیدن پادکست جذاب آقای محمد فروغی دبیر جشنواره عکس نورنگار و هنرمند برجستهی عکاسی جناب آقای حسن غفاری دعوت میکنیم. با ما همراه باشید.
امروز در خدمت یکی از دوستان حرفهای، پر تلاش و پر کوشش هستیم که سالهاست که در این حوزه فعال هستند، جناب آقای حسن غفاری که عکاس حرفهای کشور ما هستند و خیلی خوش آمد میگوییم خدمت ایشان.
حسن غفاری: ممنونم جناب آقای فروغی، خوشحالم که در کنارتان هستم.
محمدفروغی: ما میخواهیم یکسری صحبت خودمانی با شما داشته باشیم که دوستان جوان از تجربیات شما اطلاع پیدا کنند.
سوال اول: چطور شد که آمدید در حوزهی عکاسی و عکاسی را انتخاب کردید؟
خیلی از تصمیمات ما بر میگیرد به دوران کودکی ما. من در دوران کودکی قبل از انقلاب بین ۷ تا ۹ سالگیام بین خانههای سازمانی یک مجتمع بزرگ آموزشی بودیم که دانشجوهای کشور برای تفریح آنجا میآمدند و گروههای هنری مختلفی در آنجا بودند. من و برادرم خیلی اوقات در برنامههای آنها به عنوان تماشاگر و مدل حضور پیدا میکردیم و من همیشه دلم میخواست جزئی از این جماعت باشم. بعدا در دوران راهنمایی و دبیرستان نیز هرموقع می آمدند به دنبال انتخاب بازیگر برای فعالیتهای هنری، من دستم را بالا میبردم. بعد سراغ گروههای سرود و … رفتم. تا اینکه در تابستان سراغ عکاسخانهای رفتم به نام عکاسخانهی هنر آقای شاپور شفیعی. من تابستانها در آنجا کار کردم در حد جاروکردن و بایگانی و آرشیو و رفته رفته علاقهمند شدم به این کار تا این که یکروزی به سفارش یکی از دوستانم، وارد انجمن سینما جوان شدم و به صورت آکادمیک با این رشته آشنا شدم و کنکور دادم و تا مقطع کارشناسی ارشد هم ادامه دادم.
سوال دوم: آقای غفاری شما موقع شروع کار که باید ژانرهای مختلفی را انتخاب میکردید، چه ژانری را انتخاب کرده و چجوری ادامه میدادید؟
عکاسی دنیای بی انتهایی دارد. زیرشاخههای عکاسی خیلی زیاد است و پاسخگوی به تمام حالات روحی شما است، شما یکی از این گرایشها را با توجه به شرایط ذهنیات، مالیات، جسمیات انتخاب میکنی و من از همان ابتدا ژانر مستند، گرایش مستند اجتماعی را انتخاب کرده و تخصصی وارد قضیه مردم نگاری شدم. این رشته بدون دخل و تصرف، از تمام ظواهر مادی و غیر مادی گروهی از انسانها که دارای اشتراکات اجتماعی هستند، در یک مقطع طولانی عکس میگیرد.
سوال سوم: من یادمه شما از زمانی که وارد این حیطه شدید، خیلی فعال بودید. دلیل این همه فعال بودن چیه؟
خب این یکی از ویژگیهای عکاسی مردم نگاری هست، تو باید همیشه سربکشی به موضوعت و در زمانهای مختلف وارد عکاسی بشوی.
سوال چهارم: این انگیزه کتاب چاپ کردن و نمایشگاه گذاشتن شما از کجا نشأت میگیره؟
خب من پذیرفته بودم که عکاسم و در آن مقطع زمانی جامعه این چیزها را میخواست. عکاسی یکی از خاصترین شغلهای دنیا است. من معتقدم که لذت بخشترین اختراع بشر، عکس بوده که لذت جاودانگی را به انسان نشان داده است. به همین دلیل تعریف عکاسی خیلی پیچیده است و حتی مختلف! تو با عکاسی اسناد مختلفی را برای آیندگان میگذاری و با آن تفریح میکنی و ازش درآمد کسب میکنی! با تمام این موارد، عکاسی جدیت خاصی هم دارد؛ یعنی قانون وضع میکند، مثلا تصمیمگیری جامعه بر اساس یک عکس شکل میگیرد!
سوال پنجم: دوست دارم شما بگید که در این حوزهای که کار کردید در این ۳۰ سال، تا آنجا که دوست دارید و علاقهمند هستید، به ما بگویید که چه جوایزی کسب کردید و چه کتابهایی را منتشر کردهاید؟
این قسمت کار زیاد مهم نیست. ما عکاسیم و باید عکس خودمان را بگیریم و باید حامی مالی این کارها را انجام بدهد. ولی اینگونه نیست و مثلا خودت باید تلاش کنی کتابت بیرون بیاید. عمده کتابهایی را که من کار کردهام بیشتر حامی مالیاش میراث فرهنگی بوده یا آزاد بوده و بیشتر راجع به جغرافیای کهکیلویه و بویراحمد بوده (۵ تا ۶ کتاب) است. بیشتر اما کتابهای گروهی عکاسیام زیاد است. و بخشی از معیشت من در این جشنوارهها هست. جشنوارههای خارجی هم کمتر شرکت کردهام.
سوال ششم: آقای غفاری شما از انتخاب این شغل و این هنر راضی هستید؟
بسیار راضی هستم؛ ولی اگر میدانستم مسیری که دنیای دیجیتال برای عکاسی به وجود میآورد که عکاسی را ساده کرده و این سادگی در جامعه ما تبدیل به ساده انگاری میشود، عکاسی را به عنوان شغل اول انتخاب نمیکردم و به دوستان هم پیشنهاد میکنم عکاسی را به عنوان شغل اول انتخاب نکنند. چون حتما برای موفقیت و نداشتن مشکل مالی باید به سمت این بروند که عکاسی به عنوان تفریح اصلیشان باشد و سرگرمیشان، زبان بدنشان، قدرت ارتباطشان و البته شغل دوم!
سوال هفتم: آن زمان که شما عکاسی را شروع کردید، با چه تجهیزات و دوربینی شروع کردید؟
من همیشه با از تجهیزات نیکون استفاده میکردم و معمولا هم همیشه ابزارم را از نورنگار خریداری میکردم. یعنی اول آنالوگ بودم و بعد سراغ دیجیتال و اوت فوکوس آمدم. چون شما نمیتوانی با تکنولوژی و باورهای مردم دشمن باشی. من هم خیلی زود وارد دنیای عکاسی دیجیتال شدم و اولین دوربینم هم Nikon D70 و سپس Nikon D100 بود و Nikon D200 که از نورنگار تهیه کردم و آخرین دوربین هم Nikon Z7 بود که آن را سفارش دادم از خارج برام آوردند.
سوال هشتم: خب یعنی شغل عکاسی، منزلت اجتماعی برای عکاس میآورد. درسته؟ چون انگار با عکس ورود میکنی به یک جایگاه اجتماعی.
بله فوق العاده. عکاسی میتواند سکوی پرتاب آدمها باشد و عامل ارتباط با خیلی از فضاهای دیگر باشد. کلا کسانی که روابط عمومی قوی دارند، میتوانند در عکاسی و مخصوصا در گرایش من خیلی موفق باشند. مثل دانا آرماس و آقای سالگادو میتوانیم در عکسهایشان این موارد را ببینیم. در عکاسی مردم نگاری میدانی که این آقا کیه و اهل کجاست و… .
سوال نهم: اگر فردی میخواهد انتخاب کند که عکاس شود و در عین حال میخواهد درآمدش هم از عکاسی باشد، شما به عنوان یک فردی که سابقه طولانی دارید، شما و آن آدم چکار میکنید برای بحث مارکتینگ و بازاریابی؟
متاسفانه ما این آموزش را ندیدهایم و بلد نیستیم و بیشتر ارتباط درآمد اثر در روابط شخصی و سیستم رانتی هست و صاحب گالری است که مثلا میگوید تو ۳ ماه دیگه با این موضوع، فلان گالری را داشته باش. آن اتفاق برای ما نیوفتاده! این کار در آثار هنری ما هم مثل تجارت پیش میآید و ما در آن پیش نرفتهایم.
آقای فروغی: انگار یک مرزی بین آن فردی که هنر را دنبال میکند و آن فردی که اقتصاد را دنبال میکند به وجود آمده که فرد هنری سمت اقتصاد نمیرود و فرد اقتصادی سمت هنر!
بله بله. این قضیه در زمینهی علوم اجتماعی و عکاسی هم هست. مثلا کسانی که در حوزه علوم اجتماعی کار میکنند، زیباییشناسی و هنر عکاسی را بلد نیستند و ضعف دارند. کسانی هم که در زمینهی دانشگاهی دارند کار میکنند، عکسهایشان آن اطلاعات و تحقیق لازم را پشتشان ندارند. ما بخواهیم نخواهیم عکاسی هنر وابستهای است؛ به تجهیزات، به علم روز، تکنولوژی و… .
اگر من پایه اقتصادیام در عکاسی ضعیف باشد، من در این حیطه گیر میکنم و نمیتوانم پیش بروم. ما به خاطر این که عکسهایمان را نمیتوانیم بفروشیم ۲ تا آسیب اساسی میبینینم: اول این که انگیزه مجدد پیدا نمیکنیم چون آثارمان منتشر نشده و دیگر این که منابع مادی و مالی تو باید برگردد.
سوال دهم: یعنی ماحصل گفتههای شما این است که کسانی که میخواهند وارد این حیطه شوند، یکی از مهارتهایی که لازم است یاد بگیرند، مارکتینگ هست؟
صد در صد! مارکتینگ مثل ترمز دستی هست! چون به طور کلی عکاسی یکی از پر هزینهترین رشتههای دانشگاهی است مثل سینما. در عکاسی صبر و حوصله و سرعت عمل خیلی مهم است و این نتیجه دادن بسته به این دارد که چقدر منابع مالی و مارکتینگ در اختیار تو هست! من یادمه که اولین کسی بودم که در شهر یاسوج طرح کادر پُر کردم و خیلی هم سخت کار میدادند به من. متاسفانه این امر کارورزی در خانوادهها آنجوری که لازم است جا نیوفتاده. من الان ۳ دهه است که کار عکاسی میکنم و تجربه دارم. من الان در معیشتم در عکاسی آدم ناتوانی هستم و نمیدانم باید با کجا ارتباط برقرار کنم و کجا عکسهایم را بفروشم.
سوال یازدهم: یکم از این فضا خارج بشیم. به هر حال جشنواره در دنیا شکل میگیرد که منه عکاس آثارم را در آنجا نشان بدهم که یک نمودی پیدا کنه و انگیزه پیدا کند و… به نظر شما که سی و چند سال در جشنوارهها بودهاید، جشنواره چقدر توانسته در رشد عکاسی ایران و دنیا تاثیر بگذارد؟
میدانید که جشنواره یک مفهومی دارد به نام تظاهر فرهنگی که نمایشی از توان و قدرت فرهنگی ماست. جشنواره ایجاد شده که جریان بسازد و متاسفانه بسیاری از جریانسازیهای جشنواره ما در حد احدای جایزه است و تمام میشود! جشنواره بعد از اهدای جوایز باید به اوج خودش برسد که ما این عکسها را در جامعه و نشریات ببینیم نه اینکه فقط یک جای خاصی باشد.
جشنواره رقابت ایجاد میکند و شرایطی را به وجود میآورد که ما به بهترینها برسیم در آن رقابت و سطح توقع را در جامعه برای اینکه چیزی را ارائه بدهی جا به جا میکند و در ضمن برای خیلی از افراد که میخواهند عکسهایشان دیدهشود و توان چاپ عکسهایشان یا گذاشتن گالری را ندارند، از این طریق عکسهایشان دیده میشود و چاپ میشود و دارای رزومه میشود و تو در هر صورت برای وارد شدن به این دنیا و استفادههای حداقلی از آن خدماتی که در جامعه است، باید این رزومهها باشند و این جشنواره برگه هویتی را برای شما میسازد.
در جشنواره انگار ما داریم الک میکنیم تا یک چیز اصلی را از دل آن بکشیم بیرون. و در کل جشنواره به دلیل اینکه میخواهد در جامعه تاثیر ایجاد کند همیشه ارزشمند و مفید است و فضایی است برای دیدهشدن و برای نشان دادن. پس چرا از آن استفاده نکنیم؟
سوال دوازدهم: یه سوالی که پیش میاد اینه که یکسری جشنواره در ایران و در جهان هست که میگویند تو عکس خودت را بفرست و هیچی هم به تو نمیدهیم. آیا جایزهای که برای آن جشنواره هست تعیین کننده هست که آن جشنواره جایگاه بالاتری دارد یا نه؟
طبیعی است که سطح جایزه، نام داوران، دبیر جشنواره، موضوع و برگزار کننده به شدت تاثیر دارد. به خاطر این که عاملی تشویقی است برای شرکت کننده! و جشنواره بخشی است برای کمک به اقتصاد هنر!
در کل آقای فروغی ارزش یک جشنواره به این است که در انتها آثارش در اختیار جامعه شناس قرار بگیرد، در اختیار منتقد اجتماعی و مفسر قرار بگیرد و راجع به آن در جامعه بحث شود و دیده شود. وقتی که عکسها را در کتاب چاپ میکنیم و در سایتها قرار میدهیم و… حداقلش موجب این میشود که باعث رشد سواد بصری افراد میشود و این یعنی موفقیت!
اگر جشنوارهها نبود سطح توقع ما از تصویر رشد نمیکرد. یکی از علتهای خیلی خوبی که داره شدت میدهد به جوانان ما برای رفتن به سمت عکاسی، جشنوارهها هستند چون که دست فرد را خالی میکند و فرد احساس میکند هیچی ندارد پس دوباره (عکس) تولید میکند!
سوال سیزدهم: آقای غفاری شما فرمودید که نقش جشنوارهها در رشد و تعالی حوزهی عکاسی خیلی تاثیرگذار است. همانطور که خودتان میدانید ما به عنوان یک مرکز رشد و بازرگانی عکاسی، یکی از مسئولیتهای اجتماعی خودمان این است که یک جشنوارهای راه بیاندازیم در رشد جامعه عکاسی و ما هم سهمی داشته باشیم در این رشد. جشنواره نورنگار هم الان هشتمین دورهاش هست. من میخواهم ببینم که جشنواره نورنگار توی مسیر هست یا نه؟
اول عرض کنم که ما در یک دهه زمانی هستیم که به شدت شرایط تغییر را داریم و هرچه برگردیم به عقب، آمار شرکت در جشنوارهها و شرکتکنندهها بیشتر از امروز بود.
اشباع شدن جشنوارهها در ایران به اصل فهم و آن واقعیت جشنوارهها آسیب زده و بسیاری از جشنوارهها با قدرت به جلو آمدند و با اطمینان خاطر و هویت ساختگی خیلی قوی، ولی به واسطه تغییر سیستمهای دولتی اداری جایزهها را ندادند و پاسخگو هم نبودند و این آسیب زد. ضمن این که رشد سواد بصری و توقعات تصویری جامعه هم تغییر کرد.
اما بدون قرض میگویم، توی جشنواره ما اگر جشنوارهای که چندمین دوره را برگزار میکند، روی یک سکویی قرار میگیرد. این عکسها در جشنواره نورنگار که هر ساله یک قسمتی از هویت ایران را هدف قرار داده، توانسته خدمت بزرگی را به جامعه بکند. من به جرات میتوانم بگویم شما در این بخش موفقتر از ما عمل کردی.
جشنواره عکاسی نورنگار به دلیل اینکه داره ایران رو به عنوان یک پازلی میبیند، ستودنی و قابل تقدیر است و ما شاهد هستیم در زمانبندی و جایزهاش تاخیر نداشته و همیشه هم مورد استقبال جامعه عکاسی بوده و از داوران به نام بهره برده است.
سوال چهاردهم: اگر شما به عنوان یک عکاس بخواهی انتظارات خودت را از جامعه، دولت، بازرگانیهایی مثل ما، چه میگویی؟
ما از بازرگانیها و سازمانهای خصوصی مثل شما نمیتوانیم چیزی بگوییم. ولی مشکل جامعه عکاسی ما در تعدد تابلوی «عکاسی ممنوع» هست که در جامعه برافراشته شده. ما متاسفانه به خاطر عادت و فضای جامعه، دچار نوعی خودسانسوری شدهایم. متاسفانه ما در ابر شهرهایمان دچار خلاء تصویری هستیم از زمان خودمان. مرز میان آدم دوربین به دست و آدم عکاس وجود ندارد و حمایتی هم ایجاد نمیشود و این میتواند در تاریخ ما شرم آور باشد!
محمد فروغی: ممنون آقای غفاری خیلی راحت یکسری مسائل عکاسی و آموزشی را گفتید در شغل و هنر عکاسی گفتید که برای من خیلی خوب بود و بهرهبرداری کردم، امیدوارم برای کسانی هم که این مقاله را میخوانند به همین صورت بوده باشد.
کلام آخر؟
عکاسی به نظرم یک نوعی نمایش و تکرار خودمان در جامعه است. ما با عکاسی میتوانیم خودمان را تکثیر کنیم و حضور بهتر و موثرتری را در جامعه داشته باشیم. در عکاسی میتوانیم تمام حسها را تبدیل به حس بینایی کنیم. به همین دلیل است که وقتی یک عکسی را میبینیم احساس میکنیم خنک میشویم، صدایی داریم میشنویم و این قدرت عکاس است. وقتی این توان تاثیرگذاری را داری، باید عمیقتر و جدیتر عکاسی را ببینی.
اما یک مسئله است که عمر ما آنقدر دراز نیست که بتوانیم ۱۸۰ سال (مثل عمر عکاسی) تجربه کنیم و باید بیشتر مطالعه کنیم که خیلی سریع بتوانیم مسیر یادگیری عکاسی را طی کنیم!