نوریاتو: عکسهای کوروش ادیم نمودی از وضعیتی شاعرانه است که اینبار از دریچه دوربین به تصویر در میآید. یکی از ویژگیهایی برجسته در عکسهای او توجه به انسان است که با همه پیچیدگیها و ارتباط خاموشش با دنیایی که بیش از هرچیز با ناخودآگاه هنرمند درگیر شده است، ساخته و پرداخته میشود. هنری که تنها به وجه استنادی خود بسنده نمیکند بلکه به مکاشفات تصویریاش عمق و معنا میبخشد.
به گزارش مجله عکس نوریاتو، کوروش ادیم متولد 1350 و فارغالتحصیل کارشناسی بیولوژی است. او در چندین جشنواره ملی عکاسی عضو هیات داوران بوده و شرکت در بیش از صد نمایشگاه و فستیوال داخلی و بینالمللی ازجمله: ،Paris Photo, Le Carrousel du Louvre، پاریس 2004 ، “Vis à Vis” دوبی، Artspace at The Fairmont Hotel، نگاهی به زنهای ایران، هتل دوویل و پارلمان اروپایی، بروکسل، Bluecoat Gallery، لیورپول، انگلستان 2003، موزه هنرهای مدرن، آکسفورد، انگلستان، Art Gallery، لندن، گالری سیحون- تهران 1380، موزه عکاسی سالونیکا، یونان، گالری Melina Mercuri، قبرس، «نگاههای ایرانی»، Espace Electra، پاریس و پنجمین نمایشگاه سه سالانه هنر ماجدانکا، لهستان، The blue ribbon Fiap را در کارنامه هنری خود ثبت کرده است. بیشترین دغدغه کوروش ادیم برقراری دیالوگی بصری در جهت القای مفاهیمی است که میتواند جریانی سیال میان هنرمند و مخاطب برقرار کرده و در نگاه هر بیننده رنگی تازه و وجهی نو را از آن خود کند.
در عکسهای شما اینطور به نظر میرسد که هدف، ثبت لحظهای است که ذهنیتی را در وجه بصری خود پنهان کرده و میتواند بیننده را وادار به اندیشیدن کند. خود شما در این مورد چگونه فکر میکنید؟
من همواره در طول سالهایی که با هنر- تکنیک عکاسی مواجهه جدی داشتم علاقهمند به آفریدن تصاویر عکاسانهای بودم که عینیت را در خدمت ذهنیت قرار دهد و اساسا معتقدم فاخرترین وضعیت در عکسی رخ مینماید که ذهنیت به شکل غیرمستقیم و ظریفی در بطن و متن عکس رسوخ میکند. پیدا کردن ارتباطی بین اندیشه و عکس دغدغه سالهای اخیر من است بهطوری که ذیل عنوان و هدف عکس و اندیشه شش شماره از فصلنامهای الکترونیکی در حوزه هنر عکاسی با عنوان «هست» منتشر کردهام. بنابراین رکن اصلی عکسهای مورد مطالبه من عکسهایی است که مخاطب را به تامل وادارند.
در عکاسی مستند کیفیت عکس تولیدشده از لحاظ فوکوس بودن روی موضوع یا پردازش مناسب، به اندازه عکسهای مفهومگرا یا چیدمانشده اهمیت ندارد (این موضوعی است که عکاسی مثل پل گراهام به آن معتقد است) ولی مرز این نوع عکاسی در آثار شما در هم میریزد چون عکسهای مستند شما (مثلا در مجموعهای که به مقوله مرگ پرداختهاید) از کنار گرایش مفهومی به آسانی عبور نمیکند. نگاه خودتان به این مساله چیست؟
البته تعریف «عکس مستند» نیز همچون ماهیت نوین تعریف «عکس» و «فرآیندهای عکسمحور» دچار تغییر و بازتعریف شده و این استنتاج شما با نگرشهای روز قابل بازنگری است. مفهوم در تعاریف اخیر نسبیتگرا شده و به مخاطب اجازه تعامل و تبادل بیشتری میدهد. یک مفهوم ممکن است در بسترهای مختلف، معانی لغزانی بیابد و از مخاطبی به مخاطب دیگر دچار استحاله شود. کیفیات پذیرفتهشده تکنیکی همچون شارپنس و فوکوس و… براساس حوزه دیدمانی مخاطب و مقاصد حاضر در ذهن آفرینشگر تصویر، اهمیت خود را تنظیم میکند و بالا و پایین میشود.
گروهی از عکسهای شما به فرمهای سوررئال پهلو میزند. این فرمها در حقیقت پس از اعمال یکسری تغییرات در عکس حاصل شده و موجب میشوند که سوژه اصلی به نفع القای وجه سوررئالیستی به لایههای زیرین فرستاده شود. این نوع دریافت بصری از کدام وجه درون هنرمند نشات گرفته است؟
به اعتقاد من این دریافت بصری با اشارت مطروحه در جواب سوال پیشین از ناخودآگاه واقعیتگریز هنرمند منشا میگیرد. من در بسیاری از آثارم در تلاش برای آفریدن واقعیت- حقیقتی دستساز و ثانویه هستم. تصاویری که ملهم از واقعیتند و در سودای حقیقت.
بعضی شاعر- عکاسها مثل افشین شاهرودی به مدیومهایی میان شعر و عکس رسیدهاند ولی برای شما این اتفاق به صورت القای فضای شاعرانه در عکسها پدید آمده است. خود شما حضور شعر را در عکسهایتان چگونه تعریف میکنید؟
حضور و بروز و دخالت شعر در عکسهای من به شکل همآمیزی اتمسفر شاعرانه و استحاله تصاویر واقعیتگرا به تصاویر شعرآمیز و شاعرانه است. من شیفته آفریدن عکسهایی هستم که از کشفی آنی و شعرگونه بهرهمندند.
لحظه عکس در کشف آنی تصویر برای شما اتفاق میافتد یا با خلق آن لحظه و عکاسی در فضاهای مفهومی، چیدمانی یا گرایشاتی که رئالیسم عکس را مخدوش میکند ، احساس نزدیکی بیشتری میکنید؟
من علیرغم تصور غالب از جادوی واقعیت استفاده میکنم و علیه واقعیت میشورم. کارم ایجاد اغتشاش در واقعیت نیست بلکه واقعیت ثانویه سازماندهیشدهای را به نگرنده نشان میدهم که زاییده سلیقه مکان- زمانگریز و پاکیزه من است. به اعتقاد من عالم در اسارت واقعیت اما در محاصره حقیقت است و کشف حقیقت ساز و کاری پیچیده و سیال دارد که از توان چشم آدمی و عینیتگرایی بنی بشر خارج است.
در مجموعههای شما انسان بیش از هرچیز مورد توجه قرار گرفته است حتی در فضاهایی که حضور واقعی ندارد باز هم به وجهی از انسانیت اشاره میشود. در واقع به دور از حوادث اجتماعی و رویدادهای پیرامون آن انسان یا متعلقاتش به شکل عنصری یکه وارد میدان عکسهای شما میشود. این، گونهای توجه به درون و بازنمایی درونی است یا عملکردی ناخودآگاه برای به تصویر درآوردن آنچه از دیگران دریافت کردهاید؟
حضور قاطعانه و تاثیرگذار انسان در آثار من به دلیل ماهیت فاعلی این آفریده است و اهمیت یکهای که در تمام عرصههای عالم دارد. گرچه انسان گاه ابژه و گاه سوژه میشود اما من به نقش تاریخساز و کلی این موجود بیشتر اشاره دارم تا دخالتهای مقطعی و تقویمی در امور جهان. همانطور که در سطور پیشین گفتم «انسان» در عکسهای من جایگاهی فرازمانی و فرامکانی دارد و نماینده موجودیتی ابدی- ازلی است و از نمایش وجوه انضمامی زیست روزمره آدمی گریزانم. بنابراین برخی از عکسهای من حاصل عملکرد ناخودآگاه من است و بعض دیگر تلاشی برای بازنمایی درون.
توجه به ساحت اندیشهگرا در عکاسی یکی از مواردی است که با ظهور دوربینهای دیجیتال میان طیف وسیعی از عکاسان اپیدمی شد. این پدیده را چگونه میتوان توضیح داد؟
ظهور دوربینهای دیجیتال به خودی خود موجب توجه طیف وسیعی از عکاسان به ساحت اندیشه نشده بلکه دیجیتالیزه شدن و لاجرم کمیت بالای تولید و انتشار عکس در رسانههای صفر و یکی موجب امکانات بیشتری برای دیده شدن عکسهای معدود عکاسان اندیشهگرا شده و البته در شرایط جدید امکان تولید و نمایش عکسهایی از اندیشهورزان ناعکاس هم فراهم شده یعنی کسانی که اندیشههای عمیقی دارند ولی کاربران حرفهای دوربین عکاسی نیستند نیز با مدیوم عکاسی مبادرت به اندیشیدن میکنند.
به نظر میرسد امکان وسیعی که نرمافزارها برای اعمال تغییرات در عکس فراهم کردهاند بیشترین تاثیر را در به دست آوردن خروجی فراواقعی داشته تا جایی که گاهی به نظر میرسد در پارهای از عکسها چیزی از نگاه اولیه عکاس باقی نمانده است. شما تا چه حد تغییر و دستکاری در عکس را مجاز میدانید؟ در مجموع فاصله بین اثری که میتوان با توجه به تغییرات اعمالشده هنوز آن را عکس نامید با فوتومونتاژ در کجاست؟
مساله هنرمند تصویرگرای فوتوبیس معاصر پدید آوردن افقهای التقاطی است به این معنی که اصالت در تعاریف نوین لزوما و فقط وفاداری به شیوههای مستقیم بیدستبرد نیست و ملاکهای ارزشی زیباییشناسانه امروزین هم این امر را تایید و حمایت میکنند. نگاه عکاس در هنر معاصر خود را محدود به نگاه اولیه و بیدستبرد نمیکند. به دلیل سیالیت تعریف عکس و نسبی بودن ارزشگذاری بر وجوه زیباشناسانه آن نمیتوان اهمیت را اساسا به تولید خالص و خام و بلاواسطه تصویر عکاسانه با دوربین داد.
نسترن مکارمی