سیاه و سفید کردن یک عکس
همانطور که میدانید سیاه و سفید کردن عکسها در داخل دوربین، هیچ تأثیری روی فایل خام آن دوربین نمیگذارد و اصولاً حسگر دوربین، به صورت پیش فرض، فایل را با تمامی اطلاعات رنگی آن ثبت میکند. از آنجا که من معمولاً با فایل خام عکاسی میکنم، به ندرت ممکن است یک عکس را به صورت سیاه و سفید عکاسی کنم و طبیعتاً هر زمان فایلها را برای انتخاب باز میکنم، همگی آنها را به صورت رنگی میبینیم. یکی از سوالاتی که من به عنوان یک ویرایشگر عکس به طور پیوسته با آن روبرو میشوم این است که آیا باید این عکس را سیاه و سفید کنم یا بگذارم همانطور رنگی بماند. خیلیها اینطور تصور میکنند که اگر عکسی دارای عناصر رنگی زیادی بود، میبایست رنگی بماند و اگر رنگها در آن کم باشند، بهتر است سیاه و سفید شوند. به این ترتیب، احتمالاً هرگز عکسهای منظره را سیاه و سفید نخواهیم دید، زیرا اغلب پر از رنگ هستند. اما میدانیم که بسیاری از بهترین عکسهای دنیا، عکس سیاه و سفید منظرهها هستند که نمونههای آن در عکسهای انسل آدامز زیاد هستند.

سیاه و سفید کردن یک عکس در ویرایشگر فایلهای خام فتوشاپ (ACR) یا حتی در داخل خود فتوشاپ و لایتروم، تنها چند ثانیه زمان میبرد. البته منظور من همان فرمان سیاه و سفید پیش فرض خود این برنامهها است و طبیعتاً کار روی این فایلها برای اینکه بتوانند تبدیل به یک عکس سیاه و سفید عالی بشوند، زمان زیادتری میطلبد. اما نکته اینجاست که وقتی یک عکس را سیاه و سفید میکنیم، از آنجا که نسخه رنگی آن را هم دیدهایم، گاهی اوقات انتخاب برای ما سختتر میشود. زیرا بیننده معمولاً هر دو نسخه را نمیبیند و این که نگاه بیننده به کدام عکس بیشتر جلب میشود، انتخاب نهایی ما خواهد بود.
بیشتر بخوانید: آموزش مرحله به مرحله سیاه و سفید کردن عکسها در فتوشاپ و لایتروم
اگرچه بسیاری از عکاسان (از جمله خودم) این کار را به صورت غریزی و براساس احساس خود انجام میدهند، اما تصمیم دارم آنچه که از تجربه خودم در این باره به دست آوردم را با شما در میان بگذارم. تصور میکنم انتخاب بین عکس سیاه و سفید و رنگی میتواند براساس سه مشخصه اصلی یا پاسخهای سه سؤال درباره عکس انجام شود.
سؤال نخست: آیا این عکس، به رنگ نیاز دارد؟
برخی از عکسها برای تفسیر دقیق به رنگ نیاز دارند. گاهی اوقات رنگها میتوانند موقعیت زمانی یک تصویر را نشان دهند. به عنوان مثال وقتی عکسی از یک حمام سنتی ایرانی یا یک مسجد قدیمی در یک شهرستان دورافتاده میگیریم، وجود رنگ فیروزهای در کاشیکاریهای دیوارههای این بناها میتواند ساختار قدیمی و معماری آنها را به نمایش بکشد. یا مثلاً وقتی از یک عروس و داماد، در غروب آفتاب عکاسی میکنید، وجود رنگ زرد و نارنجی، میتواند حس امید و آرامش غروب را به بیننده منتقل کند.
رنگها میتوانند بخشی از هویت یک عکس هم باشند. شاید خیلی از بینندهها، تفاوت لباسهای محلی زنان در روستای ابیانه را تنها به واسطه پارچههای رنگارنگ آنها تشخیص دهند و وقتی عکس را سیاه و سفید میکنید، از نظر پوشش چندان تفاوتی با لباسهای بومی شهرهای مرکزی ایران نداشته باشند. به همین شکل، درباره عکسهای پاییزی هم همینطور است. تفاوت درختان در تابستان و پاییز، به رنگ برگهای درختان برمیگردد و حذف رنگ از آنها، تنها درختانی با برگهای خاکستری را به بیننده نشان میدهد که هویت آن را از بین میبرد و از تأثیرگذاری آن کم میکند.
بنابراین اگر رنگ تاکید و هویت اصلی عکس باشد، شخصاً از سیاه و سفید کردن آن خودداری میکنم.
مطلب مرتبط: عکاسی سیاه و سفید به من آموخت که چگونه از احساسات عکس بگیرم
آیا نورها و سایههای جذابی را در تصویر داریم؟
عکس سیاه و سفید ها در یک موضوع تخصص دارند: اینکه سایههای خاکستری را دقیقتر و زیباتر نشان دهند. در واقع وقتی درباره سایههای خاکستری حرف میزنیم، منظور ما تمام 256 سایه خاکستری (Shade of Grayscale در عکسهای RGB عادی 8 بیتی) از سیاه خالص تا سفید خالص است و عکسی که دارای مراکز تجمع زیادی از هر کدام از این سایههای خاکستری باشد برای تمرکز بر آن میتوان از تکنیک سیاه و سفید استفاده کرد. یعنی اگر در داخل تصویر نورها یا سایههای جذابی را میبینید که در بخشی از کادر مجتمع شدهاند، معمولاً رنگها میتوانند تمرکز چشم بیننده را از آنها منحرف کنند، در حالی که سیاه و سفید کردن عکس میتواند چشم بیننده را به آن سو هدایت کند.
مطالعه بیشتر: عمق بیت چیست و چگونه از آن استفاده کنیم؟
به عنوان مثال در عکسهای زیر میبینید که تصویر رنگی علیرغم زیبایی که دارد، بر رشتههای نور که از لای شاخ و برگهای درختان بیرون زده است تاکید کمتری دارد، اما وقتی همان عکس را سیاه و سفید میکنیم، این رشتههای نور به صورت خطوط متقاطعی به نظر میرسند که کادر را به چندین قسمت تقسیم کردهاند. درک چنین خاصیتی به صورت چشمی و براساس احساس عکاس، چندان پیچیده نیست. اما میتوانید با نگاه کردن به هیستوگرام عکس هم تا حدودی این موضوع را حدس بزنید.
عکسهایی که دارای دیاگرام کنتراست یکنواختی هستند، معمولاً تجمعی از یک سایه خاکستری خاص را در خود ندارند و طبیعتاً سیاه و سفید کردن آنها تاکید خاصی روی یک بخش از تصویر نمیکند. اما اگر هیستوگرام عکس دارای “پیک”ها یا قلههای مشخصی است، این بخشها میتوانند همان نقاط مشخصی باشند که سیاه و سفید کردن عکس رنگی میتواند تاکید روی آنها را افزایش دهد.
سؤال سوم: آیا تصویر دارای بافتهای مشخصی هست؟
این مهمترین سؤالی است که پاسخ به آن میتواند برای من مشخص کند که یک عکس را سیاه و سفید کنم یا رنگی نگه دارم. اینکه در تصویر بافت مشخصی را میبینیم که سیاه و سفید کردن تصویر بتواند روی آن بافت تاکید و تمرکز کند یا نه. مثلاً در عکسهای طبیعت، وقتی نور خورشید با زاویه کمی از سطح افق میتابد، روی سطح زمین بافتهای مشخصی را ایجاد میکند. یا وقتی در فضای باز با فلاش عکاسی میکنید، وقتی ارتفاع نور را کم میکنید و با زاویهای عمود به جهت دوربین میتابانید، بافتهای زیادی را روی سطوح روبرویتان ایجاد میکنید که میتوانند با سیاه و سفید کردن عکسها بیشتر مشخص شوند. این همان جایی است که اغلب اوقات نمیتوانم در برابر وسوسه تغییر رنگ تصویر مقاومت کنم.
بسیاری از عکاسان، این عقیده را دارند که هرچقدر عکس دارای کنتراست بیشتر و بافتهای شدیدتر باشد، ترکیب عکس سیاه و سفید آن بیشتر جلب توجه میکند. این موضوع خصوصاً درباره بافتهای خشن روی عکس بیشتر نمود مییابد و شاید به همین دلیل هم باشد که اغلب اوقات عکسهای افراد پیر با پوستهای چروکیده را سیاه و سفید میکنند تا بافت خشن روی پوست، بیشتر خودش را نشان دهد.
مطالبی که در اینجا درباره آنها توضیح دادم، بیشتر به عنوان یک نقطه شروع برای کار با عکسهای رنگی و سیاه و سفید استفاده میشوند و چندان نمیتوان آنها را فرضیاتی با پایه علمی تصور کرد. طبیعتاً عکس سیاه و سفید ، مانند دیگر شاخههای عکاسی هنری، دارای زیر و بمهای زیادی است که میتوانید با تجربه و کسب مهارت در آنها خبره شوید. اگر شما هم تجربه خاصی برای اینگونه عکسها دارید یا نکات دیگری درباره سیاه و سفید کردن عکسها به نظرتان میرسد، خوب است که در بخش نظرات آنها را با دیگران در میان بگذارید.
مترجم: امیر یاری




