021-7356

دسته بندی محصولات

  • عکاسی

  • فیلمبرداری

  • نورپردازی

  • صدابرداری

  • لوازم جانبی

  • محصولات دست دوم

استفاده از تئوری رنگ در عکاسی

استفاده از تئوری رنگ در عکاسی

ترجیح دادن برخی رنگ‌ها

قبل از بررسی تئوری رنگ در عکاسی باید به چند سوال خیلی مهم پاسخ دهیم. آیا ما به صورت ذاتی برخی رنگ‌های خاص را ترجیج می‌دهیم؟ آیا این ترجیح رنگ در بین زنان و مردان متفاوت است؟ آیا آبی رنگ مخصوص پسرها و قرمز رنگ مخصوص دخترها است و از زمان تولد این ترجیح در ما وجود دارد؟ چرا چنین چیزی وجود دارد؟ به عنوان یک هنرمند بصری درک ترجیحات رنگی مخاطب یک موضوع خیلی مهم است.

تحقیقات متعددی نشان داده‌اند که زن‌ها رنگ‌های قرمز‌تر را ترجیح می‌دهند و مردها بیشتر به رنگ‌های آبی علاقه‌مند هستند و حتی به نظر می‌رسد که این موضوع باعث گسترش برخی محدودیت‌های فرهنگی شده است. اما برای این اتفاق یک توضیح مربوط به تکامل وجود دارد. به دلیل اینکه در زمان‌های خیلی دور زن‌ها برخلاف مردها که بیشتر به شکار مشغول بودند، نقش جمع‌آوری کننده را داشتند، توانایی بصری آن‌ها به شکلی بهبود یافت که بتوانند میوه‌های قرمز تازه و برگ‌های تازه بازشده را از پس زمینه سبز تیره تشخیص دهند و به سمت این منابع غذائی احتمالی کشیده شوند.

اما پس از مدتی مشخص شد که این موضوع واقعیت ندارد. نوزادها نیز ترجیحات ذاتی دارند و یا حداقل توجه آن‌ها به برخی طیف‌ها و رنگ‌های خاص بیشتر جلب می‌شود. اما این موضوع با چیزی که در بزرگسالان ممکن است ببینیم خیلی تفاوت دارد. ترجیحات رنگی که در بزرگسالان شاهد آن هستیم چیزی نیست که ذاتا با آن‌ها به دنیا آمده باشیم بلکه با گذشت زمان این ترجیحات رنگی را یاد می‌گیریم.

اما چه چیزی تعیین‌کننده‌ی تمایلات رنگی ما هستند؟ مشخص شده است که ترجیحات رنگی ما به صورت کامل با ترجیحات ما به اشیاء رنگی مرتبط است. در واقع 80% از ترجیحات رنگی افراد ساکن در ایالات متحده به علاقه‌ی آن‌ها به یک جسم رنگی بر می‌گردد. برای مثال در صورتی که شما به سیب‌های رسیده و آبدار علاقه دارید، ممکن است رنگ مورد علاقه‌ی شما هم قرمز اشباع باشد، زیرا سیب‌های رسیده معمولا به رنگ قرمز هستند. آبی روشن نیز نشان دهنده‌ی آسمان روشن و آب‌های پاک است و سبز تیره نیز ممکن است نشان دهنده‌ی یک جنگل تاریک و متراکم باشد.

تاثیر اشیاء در تمایلات رنگی را می‌توان حتی مورد تست هم قرار داد. در یک مطالعه، ترجیحات رنگی افراد مختلف مورد ارزیابی قرار گرفت. به بخشی از شرکت‌کننده‌ها تصاویری از اشیاء زیبای قرمز، مثل توت‌فرنگی‌های رسیده نشان داده شد و همچنین تصاویر مختلفی از عناصر سبزی که حال بهم زن هستند نیز به آن‌ها نشان داده شده بود.

به بخش دیگری از اعضای گروه هم عکس‌هایی از عناصر زیبای سبز مثل درخت‌های زیبا و کیوی نشان داده شده بود و همزمان تصاویری از زخم و خون هم به آن‌ها نشان داده شده بود. زمانی که دوباره ترجیحات رنگی این دو گروه مورد آزمایش قرار گرفته شده بود مشخص شد که طبق انتظار تمایلات رنگی دو گروه تغییر کرده بود.

اما چرا پسرها رنگ آبی و دخترها رنگ صورتی را ترجیح می‌دهند؟ این موضوع احتمالا یک حلقه‌ی پاسخ فرهنگی است. اتاق دخترها به رنگ صورتی رنگ‌آمیزی می‌شود، به آن‌ها اسباب‌بازی‌های صورتی داده می‌شود و لباس‌های صورتی برای آن‌ها می‌خریم. اما اتاق پسرها آبی است و اسباب بازی و لباس آن‌ها نیز به رنگ ابی است. اما مهم‌‎تر از همه به پسرها گفته می‌شود که نباید رنگ صورتی را دوست داشته باشند و این برای دخترها است.

[relatedpost post=”152124″]

جفت‌های رنگی

اما اکثر عکس‌ها از چند رنگ مختلف تشکیل شده‌اند و فقط یک رنگ ثابت ندارند. اینکه چگونی این رنگ‌ها ممکن است با هم هارمونی داشته باشند مورد بحث است. هنوز هیچ توافق کاملی روی اینکه چه رنگ‌هایی با هم هارمونی دارند و چه رنگ‌هایی هارمونی ندارند وجود ندارد. البته ایده‌های زیادی در اینباره وجود دارد اما در دنیای واقعی این تئوری‌ها خیلی دقیق نیستند و یا ممکن است در آزمایشگاه به نتایجی منتهی شوند که با پیچیدگی‌های دنیای واقعی تطابق ندارند.

برای مثال اغلب اوقات مردم فکر می‌کنند که رنگ‌های مکمل در کنار هم به چشم مخاطب زیبا هستند. رنگ‌های مکمل رنگ‌هایی هستند که در چرخ رنگ روبروی هم قرار گرفته‌اند و ترکیب آن‌ها به رنگ خاکستری منتهی خواهد شد. برای مثال آبی و نارنجی، قرمز و سبز و…

تئوری رنگ در عکاسی

 

تئوری رنگ در عکاسی

با این وجود زمانی که جفت‌های رنگی مختلف روی صفحه کامپیوتر به شرکت‌کنندگان در یک برنامه تحقیقاتی نشان داده شد، اکثر آن‌ها رنگ‌های مشابه را ترجیح می‌دادند. خود شما کدام یک از دو عکس بالا را بیشتر ترجیح می‌دهید؟ اما آیا این بدین معنی است که ما همیشه باید عکس‌هایی با تم رنگی مونوکروم داشته باشیم؟ البته که نه!

تئوری رنگ در عکاسی

 

تئوری رنگ در عکاسی

بررسی رنگ‌های فلت روی صفحه کامپیوتر تفاوت خیلی زیادی با دیدن آن‌ها در محتوای واقعی دارد. منظور ما هم از اینکه نتایج آزمایشگاهی تفاوت زیادی با نتایج دنیای واقعی دارند دقیقا همین بود. ذهن ما ذاتاً دنیا را براساس تجربیات قبلی ما می‌بیند.

در این موضوع فقط تمایلات ما مطرح نیست بلکه درک بنیادین ما از رنگ‌های مختلف که ممکن است بسته به نورپردازی صحنه، اطلاعات سه بعدی مربوط به آن، قرارگیری نسبی رنگ‌ها در این دنیای سه بعدی و اطلاعات قبلی ما در مورد اشیاء حاظر در صحنه نیز روی آن تاثیر داشته باشد. تمامی این اتفاقات به صورت ناخودآگاه اتفاق می‌افتند و ما نمی‌توانیم از بروز آن‌ها جلوگیری کنیم. برای مثال تصور کنید وصله‌های رنگی را در محتوای مختلف مشاهده کنید. همان رنگ آبی روشنی که در آسمان ممکن است خیلی زیبا باشد، روی یک موز پوسیده خیلی زیبا نیست.

البته هارمونی رنگ خیلی پیچیده‌تر از این است که همه‌ی ما تمایل غیرمنتظره‌ای برای زندگی در یک دنیای تک رنگ داریم.

تئوری رنگ در آثار نقاش‌های معروف

قبل از کشف نقش تئوری رنگ در عکاسی نقاش‌ها از قرن‌ها پیش و به صورت تجربی تئوری رنگ را مطالعه کرده‌اند، رنگ‌های مختلف را با هم ترکیب کرده‌اند و پالت‌هایی را انتخاب کرده‌اند که با نیازهای زیبایی شناختانه‌ی آن‌ها تطابق دارد. همچنین برخلاف عکاس‌ها که پالت رنگی آن‌ها محدود به اشیاء حاضر در صحنه و یا شرایط نور محیطی است، نقاش‌ها می‌توانند دقیقا پالت رنگی را انتخاب کنند که مفاهیم احساسی و یا پویایی که مدنظرشان هست را انتقال دهد.

عکس زیر اثر «برزگر در غروب خورشید» از ون سان ون گوگ است. نبود رنگ‌های مختلف در عکس باعث خلق هیستوگرام رنگی سمت راست شده است. ستون‌های بلندتر نشان دهنده‌ی این هستند که پیکسل‌های بیشتری از طیف رنگی موردنظر در تصویر به کار رفته است و ستون‌های کوتاه‌تر نیز نشان دهنده‌ی این هستند که از آن رنگ کمتر استفاده شده است.

تئوری رنگ در عکاسی

تم رنگی قالب این اثر از رنگ‌های مکمل آبی و نارنجی تشکیل شده است و تعدادی هم رنگ مشابه در آن استفاده شده است. همانطور که در بالاتر خواندیم، تحقیقات آزمایشگاهی پیشنهاد داده بود که به چشم انسان این رنگ‌ها زیبا نیستند. در واقع براساس این تحقیقات رنگ‌های مکمل نسبت به دیگر رنگ‌ها از محبوبیت کمتری برخوردار بودند.

البته اینگونه نیست که نتایج تحقیقات به صورت کامل بلااستفاده باشند. این تحقیقات توانسته است ثابت کند که تمایلات رنگی ما ممکن است خیلی پیچیده‌تر از چیزی باشد که انتظار داشتیم. هیستوگرام رنگی مربوط به 12 اثر دیگر از داوینچی، گاوگین و ون گوگ را می‌توانید در عکس زیر مشاهده کنید.

تئوری رنگ در عکاسی

با اینکه تم رنگی این آثار با هم متفاوت است اما به وضوح مشخص است که این تم به صورت تصادفی انتخاب نشده است و هنرمندها خودشان تصمیم گرفته‌اند از این رنگ‌ها استفاده کنند. فراتر از این، تمامی آثار از یک الگوی خاص پیروی می‌کنند. این الگوها نه تنها در آثار یک هنرمند بلکه در آثار چندین هنرمند مختلف قابل مشاهده هستند.

در صورتی که به خوبی توجه کنید، متوجه خواهید شد که خارج از محدوده‌ترین اثر، سلف پرتره‌ی ون گوگ است که در آن گوش او بریده شده است و سرش بانداژ شده است. به چشم نویسنده این تصویر از بقیه تصاویر ناخوشایندتر است. در این نقاشی، هنرمند به صورت چشمگیر روی یک رنگ زرد آرام تمرکز کرده است (که اگر به خاطر داشته باشید کمترین طرفدار را داشت) و سپس 90 درجه دورتر از آن شاهد رشد هیستوگرام هستیم. ون گوگ تنها نقاش از بین این سه نقاش است که از چنین چیدمان رنگی استفاده کرده است.

[relatedpost post=”146655″]

پالت‌های رنگ در عکاسی

اجازه دهید چند عکس مختلف را نیز با هم مقایسه کنیم تا راحت‌تر بتوانیم قدرت تئوری رنگ در عکاسی را درک کنیم. عکس‌هایی که در ادامه مشاهده می‌کنید به صورت کامل نشان دهنده‌ی پالت رنگی موجود در تمامی آثار من یا عکاس‌های دیگر نیستند اما ممکن است آن‌ها را در عکس‌های زیادی دیده باشید و این موضوع اصلا هم غیرطبیعی نیست. این پالت‌ها چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با پالت‌های مورد استفاده توسط نقاشان معروف دارند؟

تئوری رنگ در عکاسی

جواب این است که آن‌ها کاملا شبیه به هم هستند. اینکه شباهت‌های بسیاری بین آن‌ها وجود دارد هم اصلا تعجب برانگیز نیست. چه در نقاشی و چه در عکاسی خیلی از سوژه‌ها و صحنه‌ها با هم مشابه هستند. هر نوع ارائه‌ای صرف نظر از رسانه‌ی آن، بیشتر از اینکه تحت تاثیر تمایلات هنرمند باشد، تحت تاثیر بیولوژی و فیزیک آن است. به همین خاطر مطمئنا برخی الگوهای کلی ممکن است در سطح هر رو رسانه دیده شود. بیشترین الگوهای رنگی مشابه عبارتند از رنگ‌های مکمل، رنگ‌های مشابه و چیدمان Half-Shell یا نیم‌دایره‌ای رنگ‌ها.

هارمونی رنگ

در اواسط قرن 19 میلادی یک محقق ژاپنی به نام ماتسودا تلاش کرد این الگوها را به شکل مشخص‌تری ارائه دهد. او 8 توزیع هندسی از رنگ‌ها را ارائه کرد که هارمونی خیلی خوبی با یکدیگر داشتند. این توزیع‌های هندسی در عکس زیر مشخص هستند. هر کدام از این دایره‌ها را روی یک چرخ رنگ تصور کنید که می‌توانید آن را با هر زاویه‌ای که دوست دارید بچرخانید. ماتسودا عقیده داشت تمامی رنگ‌هایی که به صورت همزمان در بخش تیره‌تر دایره قرار بگیرند، به خوبی با هم هارمونی خواهند داشت.

تئوری رنگ در عکاسی

خیلی از نماهای رنگی که ما در بخش‌های بالاتر مشاهده کردیم، یا یکی از این الگوها تطابق خواهند داشت. دو مثال نیز در عکس زیر به نمایش گذاشته شده است. عکس سمت چپ اثر «زن با گل» از پاول گاوگین و اثر سمت راست هم «شب پرستاره» اثر ون سان ون گوگ است. در عکس سمت چپ رنگ‌ها به صورت یکپارچه روی یکی از نیمکره‌های چرخ رنگ توزیع شده‌اند و در عکس سمت راست نیز رنگ مکمل نارنجی در مقابل طیفی از رنگ‌های مشابه آبی قرار گرفته است.

نماهای رنگی ماتسودا به نظر می‌رسد که یک نقطه شروع منطقی هستند و می‌توانند به عنوان یک ابزار برای فراهم کردن زبان بصری مشترکی برای پیدا کردن الگوهای مخفی که با آن مواجه می‌شویم مدنظر قرار بگیرند و یک نقطه‌ی مشترک برای بحث و بررسی باشند. اما اینگونه نیست که این نماها قوانین سفت و سختی باشند که به هر قیمتی باید از آن‌ها پیروی کنید.

تئوری رنگ در عکاسی

تحقیقات جدیدتر نیز برخی از این تئوری ها در مورد هارمونی رنگ در عکاسی را مورد آزمایش قرار داده است و به صورت عملی هارمونی‌های جدیدتری را هم پیدا کرده‌اند. اما به نظر می‌رسد که اطلاعات جدیدتر همان‌قدر که باعث افزایش دانش ما می‌شوند باعث سردرگمی بیشتر هم می‌شوند. پیچیدگی‌های مربوط به این موضوع را می‌توان از دو جهت مورد بررسی قرار داد.

اول اینکه موضوع هارمونی رنگ یکی از تمایلات پیچیده انسانی است که جدا کردن آن از محتوای فیزیکی، محیطی و فرهنگی که از آن نشات گرفته است و همچنین عناصر دیگر ترکیب‌بندی و سوژه‌ی عکس کار سختی است. دوم هم اینکه مغز ما کمی نسبت به خود رنگ حساس‌تر از چیزهای دیگری مثل شدت نور است. در صورتی که این حساسیت کمتر بود، پاسخ احساسی یا توجهی ما کمتر برجسته بود.

نتیجه‌گیری

اینکه نقاشی‌ها و عکس‌ها اغلب اوقات از یک پالت رنگی مشابه استفاده می‌کنند خیلی جای تعجب ندارد. آن‌ها معمولا هر دو نمایانگر سوژه‌ها و صحنه‌های مشابه هستند. تون‌های صورت چه در نقاشی و چه در عکاسی باید تقریبا شبیه به هم باشد و این موضوع برای سوژه‌های دیگری مثل پوست سیب و یا رنگ آسمان هم صدق می‌کند.

تئوری رنگ در عکاسی

تئوری رنگ در عکاسی

برای مثال به پالت رنگی عکس بالا توجه کنید. در این عکس طیفی از رنگ‌ها از ارغوانی تا بنفش و زرد-نارنجی مشاهده می‌شود. این نمای رنگی توسط فیزیک صحنه تعیین شده است. برای مثال رنگ ارغوانی-نارنجی این صحنه از غروب آفتاب نشات می‌گیرد و تا حدودی تمامی سطوح موجود در عکس بازتاب‌دهنده‌ی این طول موج هستند. موضوع جالب اینجاست که رنگ‌های سبز اشباعی که تصور می‌کنیم در عکس بالا وجود دارند در واقع سبز نیستند و زرد یا حتی نارنجی هستند. محتوا و تجربیات قبلی ذهن از نورپردازی در شرایط نوری مختلف درک ما از رنگ‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

برای اینکه منظور ما را بهتر درک کنید، به عکس پائینی نگاه کنید. در عکس دوم رنگ درخت سبزی که در دور دست قرار دارد تغییر کرده است تا واقعا سبز باشد. اکنون این درخت کمی آبی و گیج‌کننده به نظر می‌رسد اینطور نیست؟ ذهن ما نمی‌تواند یک روش فیزیکی درست برای اینکه چیزی که دیده است را درک کند پیدا کند. در صورتی که این درخت تا این اندازه زیر نور ارغوانی سبز است پس رنگ واقعی آن باید آبی‌تر باشد، درست است؟ اما وقتی که هیچ رنگ سبزی داخل نور محیط نیست چرا رنگ درخت سبز است؟ به صورت ناگهانی پالت رنگی تصویر، رنگ‌هایی که به آن عادت داریم را بازتاب نمی‌دهند.

به عقیده نویسنده خیلی از تمایلات رنگی ما نشاندهنده‌ی رابطه‌ی ما با اشیائی هستند که به آن‌ها تمایل داریم. تمایل ما به هارمونی رنگ بازتاب‌دهنده‌ی وابستگی ما به شرایط قبلی هستند که ما در آن‌ها این نماهای رنگی را مشاهده کرده‌ایم. برای مثال از این به بعد رنگ‌هایی که با مرکزیت رنگ ارغوانی هستند من را به یاد یک غروب جادویی ناخوشایند خواهند انداخت.

رنگ‌های مکمل آبی-نارنجی ممکن است خیلی از ما را به یاد نورهای ساعت طلائی بیاندازند و یا نمایانگر یک مزرعه آفتابگردان زیر آسمان آبی باشند. در صورتی که قبلا به صورت مداوم با یک پالت رنگی برخورد داشته باشیم و یک بازخورد مثبت از این شرایط داشته باشیم، احتمالا آن پالت رنگی را خوشایند خواهیم دانست. نماهای رنگی که با تجربیات قبلی ما از دنیای واقعی در تضاد هستند و به خصوص نماهایی که نمی‌توانند انتظارات ناخودآگاه ما را از اینکه دنیا به صورت فیزیکی چگونه است برآورده کنند ممکن است کمی ناخوشایندتر باشند.

بنابراین چگونه می‌توان در زمان ادیت عکس‌های خودمان این دانش مربوط به تئوری رنگ در عکاسی را مورد استفاده قرار دهیم؟ برای خود من، اینکه کمی زمان صرف کنم و به صورت آگاهانه به پالت رنگی استفاده شده در تصویر فکر کنم خیلی کمک‌کننده است. کدام یک از اشکال توزیع هندسی در عکس مورد استفاده قرار گرفته‌اند؟ آیا مشتقات این الگوها مورد استفاده قرار گرفته شده است؟ آیا موثر هستند یا باعث ایجاد یک احساس ناسازگار در من می‌شوند؟ آیا این مشتقات توجه من را به جایی جلب می‌کنند که نباید جلب شود؟ حتی در صورتی که جواب مشخصی هم در مورد تئوری رنگ در عکاسی وجود نداشته باشد، فقط اطلاع از اینکه به صورت آگاهانه در مورد زوایای مهم تصویر خودمان فکر می‌کنیم خیلی به ما کمک خواهد کرد. ممکن است با این روش متوجه شویم که چه چیزی تعیین کننده‌ی احساس تصویرمان است و یا این شانس را خواهیم داشت که بتوانیم به صورت آگاهانه کمی شرایط مختلف را امتحان کنیم.

فقط یک راه برای پاسخ دادن به این سوالات در مورد تئوری رنگ در عکاسی وجود دارد. پیش بروید، بررسی کنید، فکر کنید و آزمایش کنید. در صورتی که سوال خاصی هم در این باره داشتید، حتما از طریق بخش نظرات این مطلب سوالات خودتان را با ما در میان بگذارید. کارشناسان نورنگار در اسرع وقت به تمامی سوالات شما پاسخ خواهند داد.

1 Comment

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *