در دنیای عکاسی، ترکیببندی یکی از اساسیترین مفاهیم برای خلق تصاویری است که نهتنها زیبا، بلکه تاثیرگذار و پرمعنا باشند. اما چه عناصری ترکیببندی را شکل میدهند؟ در این مقاله با ده عنصر کلیدی ترکیببندی در عکاسی آشنا میشویم؛ عناصری که از نقطه و خط گرفته تا رنگ و بافت، هرکدام بهگونهای خاص نگاه بیننده را هدایت میکنند و روح تصویر را شکل میدهند. اگر میخواهید ترکیببندی عکسهایتان را به سطحی بالاتر ببرید، این راهنمای جامع را از دست ندهید.
اهمیت عناصر در ترکیب بندی

عناصر در ترکیببندی اهمیت زیادی دارند چون ساختار بصری عکس را شکل میدهند و نقش اصلی در هدایت نگاه بیننده، ایجاد تعادل، و انتقال احساس یا پیام عکس ایفا میکنند. بدون استفاده هدفمند از عناصر، تصویر ممکن است سردرگم، شلوغ یا بیاثر به نظر برسد؛ اما ترکیب صحیح آنها باعث خلق تصاویری منسجم، جذاب و گویا میشود. در ادامه به بررسی برخی از آنها خواهیم پرداخت.
اشیاء

6 عنصر اولیه ترکیببندی عکس، اشیاء مختلفی هستند که در یک تصویر میتوانید ببینید و از ساده تا پیچیده دستهبندی میشوند. این عناصر، به هیچ چیز دیگری در عکس بستگی ندارند و یا بر روی خود مرزهای ترکیببندی قرار میگیرند. تمام اشیاء در عکسهای شما تا حدودی این مشخصات را دارد. در بعضی اوقات این مشخصات به وضوح دیده میشوند و در برخی اوقات ممکن است مخفی باشند.
نقطهها

سادهترین عنصر یک ترکیببندی عکس، نقطهها هستند. نقطهها ممکن است فریبنده باشند. از لحاظ ریاضی آنها هیچ ابعادی ندارند ولی از لحاظ عکاسی میتوانیم مقداری ملایمتر رفتار کنیم. یک نقطه فقط یک منطقه مورد علاقه کوچک در عکس است یا میتواند محل اتصال دو منطقه مورد علاقه باشد.
در یک عکس، ستارهها یک نقطه در نظر گرفته میشوند و یک نور فوکوس نشده در پس زمینه نیز همینطور است. همچنین نقطهای که دو کوه به یکدیگر متصل میشوند نیز یک نقطه است که باعث میشود توجه بیننده را به خودش جلب کند. نقطهها به این دلیل در عکاسی مهم هستند که اساسیترین راه برای جلب توجه بیننده است.
چشمهای ما خطوط شیبدار را دنبال میکند و در یک نقطه متوقف میشوند. در صورتی که شما به این باور رسیده باشید که نقطهها میتوانند توجه مخاطب را به خودشان جلب کنند، احتمالا به خوبی متوجه میشوید که چرا در عکاسی انقدر مهم هستند. نقطهها کمک میکنند یک عکس ساختار داشته باشد.
خطوط

برخلاف نقطهها که توجه مخاطب را به خودشان جلب میکنند، خطها مانند مسیری هستند که مخاطب آنها را دنبال میکنند یا ممکن است مانند یک مرز باشند. برای مثال تقسیم بین آسمان و زمین از این دسته هستند. مانند نقطهها، خطها نیز در عکاسی به همان سختی که در هندسه معرفی شدهاند شناخته نمیشوند. از لحاظ عکاسی، هرچیزی که دو قسمت عکس را به یکدیگر متصل میکند و یا بر روی تمام عکس کشیده میشود، یک خط است. این خطها میتوانند یک جاده پیچ در پیچ و یا لبه یک کوه دندانهدار باشد. حتی لبه به هم ریخته و کمرنگ یک ابر نیز به عنوان خط معرفی میشوند.
علاوه بر این خطها وظیفه بسیار مهمی در اتصال عناصر مختلف تصویر دارند. آنها میتوانند به یک عکس ساختار بدهند که بخش بسیار مهمی برای ساخت یک عکس عمدی است. یک مسیر که از پیشزمینه به پسزمینه کشیده شدهاست باعث میشود که فکر کنید تمامی اجزای تصویر به یکدیگر متصل هستند.
برخی اوقات خطوط موجود در تصویر فرضی هستند. ولی با این وجود هنوز هم وجود دارند. تصویر یک کودک را فرض کنید که به یک ماشین اسباببازی نگاه میکند. فضای بین کودک و ماشین ممکن است خالی باشد ولی با این حال بیننده میداند که این فضا مهم است. در این فضا یک خط وجود دارد که دو عنصر مختلف را به یکدیگر متصل میکند و باعث میشود هر دو عنصر تاثیرگذار باشند.
خطها به اندازه نقطهها وزن ندارند ولی نقطهها را به یکدیگر متصل میکنند و یا آنها را از هم جدا میسازند یا باعث میشود چشم بیننده به سمت نقطه موردنظر شما هدایت شود. این باعث شده است که خطها تبدیل به یکی از مهمترین عناصر ترکیببندی شوند.
شکلها

اکنون از عناصر ساده به سمت عناصر پیچیده حرکت میکنیم. شکلها میتوانند هرچیزی باشند، از هلال ماه گرفته تا شکل یک لبخند. هر شکلی، تاثیر احساسی خودش را بر روی عکس دارد و غیرممکن است که تاثیر هر شکل را به تمام شکلها تعمیم دهید. یک دایره ممکن است پر از آرامش باشد، یک قلب تحریککننده باشد و … تنها چیزی که میتوان در مورد تمام شکلها گفت، این است که همه آنها قدرت جلب توجه دارند.
برخی اوقات، شکلها خودشان یک شی هستند. اگر در حال عکاسی از خورشید هستید، در حال عکاسی از یک شی دایرهای هستید. در دیگر اوقات شکلها مفهومی تر هستند؛ برای مثال یک ابر خمیده که بر روی یک دره خمیده قرار گرفته است که باعث میشود کل عکس یک ترکیب دایرهای داشته باشد. هر دو شکل در اینجا مهم هستند. شکل اول باعث جلب توجه کاربر میشود و شکل دوم به عکس ساختار میدهد.
در هنگام عکاسی، همیشه به دنبال شکلهای واضح و یا انتزاعی باشید. به یاد داشته باشید که آنها برای جلب توجه کاربر خیلی قوی هستند و سعی کنید تصاویر خودتان را با استفاده از شکلها ترکیببندی کنید.
بافت

بافت یک شکل، علاوه بر توجهای که جلب میکند، نقش به سزایی در تاثیرگذاری احساسی آن دارد. هنگامی که با استفاده از نوردهی طولانی، از سنگریزههای نرم و مه نزدیک دریا عکس میگیرید، در چه حالت روحی ای هستید؟ هنگامی که از کوههای دندانهدار و خشن با نور کنتراست بالا عکس میگیرید چطور؟
برخی اوقات بافتهایی مانند الگوهای شن و یا امواج دریا میتوانند خودشان سوژه عکس شما باشند. با این وجود اغلب، بافتها عناصر جداگانهای از یک عکس بزرگتر هستند. بافتها کمک میکنند عکس شما عمق بیشتری داشته باشند و یا فضای بین دو سوژه را پر کنند.
مناطقی که بافت بیشتری دارند، توجه بیشتری را به خودشان جلب میکنند. برخی اوقات وجود بافت زیاد در قسمتهایی که خیلی مهم نیستند، میتواند گیجکننده باشد و تصویر کلی را خیلی پیچیده کند. در مواقع دیگر بافتها به عکس شما یک بعد خیلی مهم میدهند.
رنگها

به جز عکاسی سیاه و سفید که در نوع خودش یک انتخاب خلاقانه است، رنگها علاوه بر تاثیرگذاری بر روی احساس عکس، تاثیر به سزایی بر روی ترکیببندی عکس میگذارند. هر رنگ، احساسات خودش را به یک عکس میدهد که بحث آن در این مقاله نمیگنجد. با این وجود، مهمترین تفاوتی که درحال حاضر نیاز است با آن آشنا شوید، تفاوت رنگهای گرم با رنگهای سرد است.
رنگهای قرمز، نارنجی و زرد به عنوان رنگهای گرم شناخته میشوند. این رنگها فعال هستند، جلوتر از تصویر خودشان را نشان میدهند و بیشتر نشانگر تحرک و هیجان میباشند. هنگامی که میگویم جلوتر از تصویر خودشان را نشان میدهند فقط معنی استعارهای آن مدنظر نیست. هنگامی که یک نقطه قرمز رنگ را بر روی یک صفحه آبی قرار دهید، بسیاری از افراد تصور میکنند که این نقطه به بیننده نزدیکتر است.
رنگهای سرد برعکس هستند. این رنگها عبارتاند از سبز، آبی و بنفش. رنگهای سرد آرامتر هستند و در طبیعت آنها ملایمت بیشتری نهفته است. رنگهای آبی و سبز، متداولترین رنگهایی هستند که در طبیعت وجود دارند. یک آسمان آبی و یا مزرعه سرسبز، حاوی یک پیام آرامشبخش هستند. اما رنگهای سرد در محیطهایی با نور کم و یا حتی در روزهای آفتابی در سایهها نیز پدیدار میشوند. به همین دلیل یک حس تاریکی نیز در آنها نهفته است. برای مثال این حس در تصاویری که از طوفان گرفته میشوند خیلی نمایان هستند.
هنگامی که درحال ترکیببندی عکس های خودتان هستید، سعی کنید رنگهای موجود در صحنه را شناسایی کنید و از قدرت آنها به نفع خودتان استفاده نمایید.معمولا قرار دادن یک رنگ گرم در کنار یک رنگ سرد باعث ایجاد یک حس تقابل میشود که برای ساخت یک تصویر چشمنواز فوقالعاده است.
طیف

یکی دیگر از عناصر مهم یک ترکیببندی عکس ، طیف میباشد که هم برای اشیاء و هم برای کل عکس مهم هستند. با اینکه طیف میتواند اشاره به رنگها و شدت آنها داشته باشد، به روشنایی و تاریکی یک عکس و همچنین کنتراست آن نیز اشاره دارد. چند کلمه دیگر نیز هستند که میتوانند همین مفهوم را داشته باشند ولی به دلیل رابطه این کلمه به موسیقی ، آهنگ جای برتری دارد. عکاسهایی که از آهنگ به خوبی استفاده میکنند، میتوانند چشم بیننده را در جریان عکس حرکت دهند. آهنگ یک موسیقی نیز، شنونده را در بالا و پائین یک اجرا راهنمایی میکند. قسمتهای روشنتر یک عکس مانند قسمتهای با کنتراست بالا چشم بیننده را به خودش جلب میکند.
در سطوح بالاتر، آهنگ یک عکس، احساسات کلی آن را نیز تغییر میدهد. عکسهایی که تیرهتر هستند، سوژه شما را مبهمتر میکنند و به آن ظاهری رمزآلود و سخت میبخشد. میتوانید بسیاری از این فاکتورها را پس از گرفتن عکس به سادگی در نرمافزار تغییر دهید. خود من، برای اینکه توجه کاربر را به وسط عکس جلب کنم، گوشههای آن را تیره میکنم. همچنین از ابزارهای Dodge و Burn برای مبهم کردن و یا اهمیتدادن به عناصر خاصی از صفحه استفاده میکنم. در صورتی که در عکس شما چیزی هست که حواس مخاطب را پرت میکند، میتوانید کمی آنرا تاریکتر کنید و یا کنتراست آن قسمت را پائین بیاورید.
به همین دلیل مهم است که هم در هنگام عکاسی و هم هنگام پردازش نهایی به آهنگ عکس خودتان اهمیت بدهید. زیرا آهنگ یک عکس جریان دید بیننده را کنترل میکند و نشانگر احساساتی است که عکس با خودش دارد.
فاصله

سادهترین رابطه بین عناصر یک ترکیببندی عکس ، فاصله بین آنها میباشد. به چند دلیل مختلف، فاصله از اهمیت زیادی برخوردار است. برای شروع اگر برخی از سوژههای شما خیلی به هم نزدیک باشند و یا یکی از آنها در مقابل دیگری قرار گرفته باشد، میتواند باعث سردرگمی بیننده شود.
علاوه بر این، فاصله به مفهوم شکلها یا بهتر بگویم ساختار عکس نیز مرتبط است. متداولترین ساختارهای مربوط به ترکیببندی عکس ، خط و مثلث هستند. ولی همانطور که سوژههای بیشتر و بیشتری اضافه میکنید و فاصله بین آنها را تغییر میدهید، ترکیبهایی میسازید که ساختارهای پیچیدهتری دارند.ترکیب عکس زیر، تقریبا یک پنج ضلعی است که به خاطر قرار گرفتن خورشید و نقطههای روی کوهها در فاصله مناسب این شکل ساخته شده است.
خبر خوب این است همیشه بر روی فاصله اشیاء موجود در عکس کنترل دارید. فقط باید کمی حرکت کنید، به سوژه نزدیکتر یا دورتر شوید. سعی کنید پیام احساسی که در ذهن خودتان دارید را به تصویر بکشید تا به صورت طبیعی نتایج خیلی خوبی به دست آورید.
تعادل

عنصر دیگر ترکیببندی عکس ، تعادل است که به صورت مستقیم به مفهوم وزن بصری مرتبط است. وزن بصری موضوع پیچیدهای نیست؛ فقط نشانگر میزان توجهای است که هرکدام از اشیا موجود در عکس به خودش جلب میکند. تمام قسمتهای عکس شما مقداری از این وزن بصری را با خودش حمل میکند.
بیشتر توجه را چشمها و صورتها به خودشان جلب میکنند. این امر درمورد انسانها کاملا صدق میکند ولی حیوانات نیز چنین قابلیتی دارند. درکنار اینها مناطق روشن، مناطقی با کنتراست بالا، رنگهای روشن، اشیاء غیرطبیعی و بافتهای جالب نیز چنین خاصیتی دارند. تعادل در مورد آرایش وزن بصری یک عکس است. یک تصویر متعادل، مقدار مشخصی از وزن بصری را در نیمه چپ و راست خودش دارد ولی در عکسهای غیرمتعادل، در یک طرف عکس، وزن بیشتری قرار گرفته است.
برخی اوقات یک عنصر سبکتر میتواند با دور بودن از مرکز، یک عنصر سنگینتر را متعادل کند.برای اینکه بتوانید تعادل عکس خودتان را بررسی کنید، تصور کنید وزن بصری تمام عناصر موجود در عکس را بر روی یک تکیهگاه گذاشتهاید. عکس شما به کدام طرف متمایل میشود؟
مشخص است که همیشه نمیخواهید عکس شما کاملا متعادل باشد. با وجود اینکه تصاویر متعادل، طبیعیتر و هماهنگتر به نظر میرسند، تصاویر غیرمتعادل، پویاتر هستند و یک حس تنش ایجاد میکنند که برای برخی عکسهای خاص مناسب هستند. به همین دلیل هنگامی که در حال آرایش ترکیببندی عکس خودتان هستید، به قدری روی تعادل و یا عدم تعادل عکس خودتان کار کنید که بتوانید احساسات خودتان را به خوبی انتقال دهید.
فضا (مثبت یا منفی)

فضای مثبت به هر بخشی از تصویر گفته میشود که توجه را به خودش جلب میکند. مناطقی با وزن بصری چشمگیر معمولا جزء فضای مثبت هستند. مناطقی با پترنهای رده بالا نیز جزء این دسته هستند. فضای منفی پرکننده بین فضای مثبت است. این فضا لزوما مانند رنگهای سرد در پس زمینه محو نمیشود ولی توجه زیادی هم به خودش جلب نمیکند. عکسهایی که مقدار زیادی فضای مثبت دارند، به نظر خیلی شلوغ میرسند در حالی که عکسهایی که مقدار زیادی فضای منفی دارند، احساس خالی بودن را به کاربر منتقل میکنند.
البته هیچکدام از اینها احساس خوبی به نظر نمیرسند ولی هر دو میتوانند در یک عکس خیلی قدرتمند باشند. من عکسهایی که از فضاهایی شهری گرفتهام به دلیل فضای مثبت زیادی که دارند، احساس بیزینسی بود و اورژانسی بودن را به کاربر منتقل کردهاند. برعکس، از سوژههای کوچک در یک صحنه بزرگ عکس گرفتهام که باعث انتقال حس جداشدن و عظمت شده است.
فضای مثبت و منفی، به دیگر عناصر یک ترکیببندی مانند وزن بصری و فاصله نیز بستگی دارد ولی حتی عکسی که از یک سوژه تکی میگیرید هم میتوانند مقادیر مختلفی از فضای مثبت و منفی داشته باشند که به ترکیببندی عکس شما بستگی دارد.
فقط کافی است سایز سوژه را در فریم تغییر دهید و آنرا با استفاده از پسزمینه بیشتر و یا کمتر احاطه کنید تا احساسات منتقل شده توسط عکس را به اندازه چشمگیری تغییر دهید.
الگوها

در عکاسی الگوها همهجا هستند. این الگوها فقط چیزهای کوچکی مانند یک بافت نیستند که خودشان را تکرار میکنند بلکه میتوانند هرچیزی که تکرار میشود باشند. حتی بازتاب یک کوه داخل دریاچه نیز یک الگو است. از انجایی که این الگوها تصاویر را به یکدیگر متصل میکنند، نباید دستکم گرفته شوند.
در واقع کار الگوها همین است، آنها تصاویر را به یکدیگر متصل میکنند. آنها دلیل وجود یک عکس هستند. به دلیل الگوها است که عکاس این عکس را گرفته است.
الگوها در صحنههای ساخت دست بشر، مانند ساختمانها مشخصتر هستند. ولی حتی صحنههای طبیعی و مخلوقات زنده نیز الگو دارند. برای مثال میتوان به پرهای یک پرنده و یا موجهای دریا اشاره کرد.
نکات مهم برای استفاده بهتر از عناصر ترکیببندی

- سادهسازی تصویر (Simplify the Scene): همیشه قبل از گرفتن عکس، سعی کنید عناصر اضافه و مزاحم را حذف کنید. استفاده هوشمندانه از نقطهها، خطوط و اشیاء اصلی به شما کمک میکند سوژهی اصلی را پررنگتر نشان دهید و از شلوغی بصری جلوگیری کنید.
- ایجاد توازن با رنگ و بافت: ترکیب متعادل رنگهای گرم و سرد یا بافتهای نرم و خشن باعث میشود بیننده بدون احساس خستگی، نگاه خود را در سراسر تصویر حرکت دهد. این تعادل از سردرگمی جلوگیری میکند و هارمونی بصری ایجاد میکند.
- بازی با شکلها و فرمها: اشکال هندسی یا طبیعی را در صحنه پیدا و برجسته کنید. این اشکال میتوانند در انتقال مفهوم یا احساس تصویر نقش مهمی داشته باشند. شکلها اغلب به عکس انسجام میدهند و حس آشنایی یا داستانپردازی ایجاد میکنند.
- استفاده از عمق میدان برای تأکید: برای برجستهسازی یک عنصر خاص (مثل یک نقطه یا شی)، از عمق میدان کم استفاده کنید تا سایر بخشهای تصویر تار شوند. این تکنیک توجه بیننده را دقیقاً به جایی که شما میخواهید جلب میکند.
سخن آخر
ترکیببندی موفق، ترکیبی از هنر و آگاهی است. شناخت و استفاده هوشمندانه از عناصری مثل نقطه، خط، شکل، رنگ و بافت، به شما کمک میکند عکسهایی بگیرید که نهتنها زیبا بلکه پرمفهوم و تاثیرگذار باشند. نکته مهم این است که همیشه با چشمانی جستوجوگر به جهان نگاه کنید. هر سوژهای میتواند فرصتی برای خلق یک تصویر ترکیببندیشده و متفاوت باشد. تمرین کنید، تجربه بیندوزید و از تماشای دنیا با زاویهای تازه لذت ببرید.